... آموزهی کنونی ما بر این بناندیشه استوار است: «فرآیند شوم بیابانزایی تنها هنگامی به معنای واقعی "مهارشده" تلقی میشود که تلاشهایی که در هر جامعه برای پایداری و سعادت آن به عمل میآید، به گونهای طراحی و پیاده نشود که امکان تحقق زیست پایدار در دیگر جوامع را به خطر افکند»...
ادامه در وبلاگ اصلی من (مهار بیابان زایی)
|
گویا بهمنماه امسال برای دوستداران محیط زیست و میراث فرهنگی این کهن بوم و بر، ماه خوشیُمنی است:
وبلاگ اصلی من (مهار بیابان زایی)
|
اگر در شرایط روحی خوبی نیستید، همشهری امروز (27/10/1384) را نخوانید! چرا که باز هم از نابخردیها فکر و روحتان به درد خواهد آمد:
مدیرکل منابع طبیعی استان گیلان به دلیل عدم واگذاری ۴۳۳ هکتار از جنگلهای ملی استان به افرادی که مدعی مالکیت جنگل بودند، از سوی دادگاه جزایی رشت به یک سال انفصال از خدمت محکوم شد. این جنگل ها به مساحت ۴ میلیون و ۳۳۳ هزار مترمربع در منطقه «امیر بکنده» و «چپرپرد» رشت واقع شده که از سال ۱۳۶۴ ملی اعلام شده است. حمید نصری، مدیرکل منابع طبیعی استان گیلان یک ماه قبل در گفت وگو با همشهری اعلام کرده بود: برخی افراد در حال تصاحب جنگل های بکر این منطقه هستند اما با صراحت اعلام می کنم که استعفا می دهم ولی جنگل را واگذار نمی کنم. با این حال قاضی شعبه ۱۴ دادگاه جزایی رشت صبح دیروز در پی شکایت افرادی که مدعی مالکیت جنگل بودند و پیش از این نیز قاضی کمیسیون ماده واحده ۵۶ جنگل ها و مراتع، علی رغم اعتراضات اعضای کمیسیون به نفع آنها رأی داده بود، مدیرکل منابع طبیعی استان گیلان را طی ماده ۵۷۶ قانون مجازات اسلامی به یک سال انفصال از خدمت محکوم کرد. اتهام وی از سوی قاضی سوءاستفاده از موقعیت شغلی در جهت جلوگیری از اجرای حکم صادره از سوی دادگاه عنوان شده است. در عین حال محمدتقی عموزاده، مدیرکل دفتر حقوقی سازمان جنگل ها و مراتع به همشهری گفت: متأسفانه قضات دادگاه بدوی، تجدیدنظر و دیوان عالی کشور علی رغم اعتراضات سازمان به ملی بودن جنگل های مورد نظر تاکنون وارد رسیدگی ماهوی به قضیه نشده اند و هر بار با استناد به این که اعتراض سازمان بعد از ۲۰ روز مهلت مقرر صورت گرفته، اعتراض ما را رد کرده اند. این در حالی است که در قوانین منابع طبیعی برای رأیی که قاضی کمیسیون ماده واحده صادر می کند چون ماده واحده اداری است و قضائی محسوب نمی شود و تابع قانون آیین دادرسی نیست مهلت مشخص نشده اما قضات به این امر تاکنون توجهی نکرده اند.
به همین دلیل ما نیز نمی توانیم به راحتی از حقوق ملت و دولت در ملی بودن جنگل ها صرف نظر کنیم لذا از جناب آقای شاهرودی درخواست کرده ایم که شخصا دستور رسیدگی ماهوی به این پرونده را با حضور قاضی ویژه ای صادر کنند تا اگر چنانچه غفلتی صورت گرفته از پدیده زمین خواری جلوگیری شود. وی گفت: رأی صادره برای مدیرکل استان نیز از نظر حقوقی متزلزل است و قاضی بدوی استناد به دلیل مستندی حکم صادر کرده درحالی که مدیرکل منابع طبیعی تاکنون هیچ مکاتبه ای و یا فعل اجرایی در رابطه با عدم واگذاری جنگل به آن افراد نداشته است.وی افزود: حکم قاضی ماده واحده اصلا تاکنون به اجرای احکام ارسال نشده و از نظر حقوقی قابلیت اجرا ندارد چون قاضی در حکم خود حدود اربعه جنگل مورد ادعای این افراد را مشخص نکرده که از این نظر صدور چنین حکمی تاکنون بی سابقه بوده است.وی افزود: از سوی دیگر حکم قاضی کمیسیون ماده واحده به دلیل مشخص نبودن حدود اربعه جنگلهای مورد ادعای این افراد قابلیت اجرا ندارد و به همین دلیل تاکنون به اجرای احکام نرفته و از این نظر تقصیری متوجه مدیرکل نبوده و نیست.
|
کلام آخر، تأکیدی است دوباره بر این آموزه که نباید از خاطر برد: قرارداشتن در صدر کشورهای دچار ناپایداری محیطی، میتواند حتّی غمناکتر از بودن در سیاهة سرزمینهای فقیر و گرسنه باشد. زیرا با بکارگیری بسیاری تمهیدات اقتصادی و فرهنگی میتوان برای برونرفت از فقر و گرسنگی راهی جست، امّا چه بسا که پیامدهای ناپایداری محیطی آنچنان برگشتناپذیر باشند که گسترههای وسیعی از زمین را برای همیشه از حیات تهی کنند. به سخنی دیگر، اگر باور داریم که وزن مسایل زیستمحیطی و سامانههای هشدار و پایش بهنگام در شکلدهی به معادلات جهان امروز، چنان افزایش یافته که به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت، باید سنگینی این وزن را در زیستمحیطِ ایران به دلیل ویژگیها و موقعیت استثنایی جغرافیای زیستی آن، بیش از پیش احساس کرد و باور داشت.
|
در راستای تحقق آموزة فوق، باشد که تلاش حاضر بتواند به گرانیگاهی قابل اتکاء و الگودهنده در مقیاس ملّی، برای مطالعاتی نظیر خویش بدل شود. چه، اگر بر این باوریم که بر یکایک مردم این سرزمین، بایسته است تا در بالندگی، بزرگداشت، بزرگی، بلندا و والایی آیین، بینش، کیش، فرهنگ، دانش، ناسوت و کارنامة پارینة این مرز و بوم و آنچه بدو بستگی دارد، سخت بکوشند؛ پس باید بیشینة تلاش خود را به کار بریم تا ضوابط و معیارهایی شفاف، کارساز، انعطافپذیر و عملی، دستکم برای پایش و ارزشیابی طرحهای مدیریت منابع طبیعی و آبخیزها ارایه دهیم؛ هرچند که میپذیریم، هنوز در مفهوم پایداری، اشتراکِ نظرِ غالبی پدیدار نشده است[1] و بنابراین انتظار میرود که کماکان کندوکاوی ژرفتر در این حوزه، بدان سان که میسزد، بایسته و ناگزیر باشد. افزون بر آن، از این واقعیت مهم هم غفلت نمیکنیم که صرف تعیین و معرفی معیارها و شاخصهای پایداری و ضوابط پایش طرحهای مربوطه، به تنهایی توانایی ایجاد ثبات و پایداری در زیستمحیط کشور را نخواهد داشت و بایسته است که به موازات این تلاش سزاوار و شایسته در دیگر حوزههای مورد نیاز هم کوششهای متناسب، درخور و هماهنگ با روح توسعة پایدار شکل گرفته و به پیش رود؛ به عنوان مثال، بسیاری از اطلاعات پایه و نقشههای مادرِ مورد نیاز در امر تدوین برنامهریزیهای درازمدّت توسعة کشور، هنوز آفریده نشده است؛ از جمله کماکان نمیدانیم که از مجموع 524/81 میلیون هکتار سرزمینهای دارای توان تولیدی کشور (که در موجودیت همین رقم هم شک و تردیدهای فراوان وجود دارد!)، چند هکتار توان تولیدی زیاد، متوسط یا کم دارند (مخدوم، 1380)[2]؛ نمیدانیم کدام بخش از سرزمینهای کشور، حساسیت بیشتری نسبت به فرآیندهای بیابانزایی دارند؛ نمیدانیم چه سطحی از جنگلهای کشورمان تخریب شده است[3]؛ نمیدانیم کدام بخش از آبخیزهای مملکت، بیشترین مسئولیت را در سیلخیزی دارند؛ نمیدانیم برای مهار روند شتابندة فرسایش آبی و بادی، کدام مناطق و با چه روشهایی در اولویت سرمایهگذاری قرار دارند؛ نمیدانیم پهنهبندی تعیین کاربری آرمانی از سرزمین کدام است؛ نمیدانیم مساحت درست و دقیق زیستاقلیمهای کشور چقدر است و البته نمیدانیم شاخصهای زیستمحیطی مورد نیاز برای ارزیابی درجة پایداری جنگلها، مراتع و بیابانهای ما چیست[4] و ...
[1] این واقعیتی است که پدیدآوردندگانِ کتاب شاخصهای توسعة پایدار (Sustainability Indicators) هم بر آن مهر تأیید زدهاند و به صراحت در سرآغاز کتاب خویش اعتراف میکنند که: «تناقضی که ما با آن مواجهایم، آن است که هدف ما سنجش پایداری است، در حالی که هنوز نمیتوانیم تعریف جامع و دقیقی از پایداری ارایه دهیم (مولدان و بیلهارز، 1999)».
[2] منظور، چاپ چهارم و تجدیدنظر شدة کتاب شالودة آمایش سرزمین (مخدوم: 1372) است که در سال 1380 منتشر شده است.
[3] جمشید آقازمانی، مدیرکل دفتر جنگلهای خارج از شمال (جامجم، ش 585، 1/3/1381، ص 4).
[4] بدیهی است وقتی این شاخصها یا نماگرها انتخاب و معرفی نشوند، نمیتوان انحراف معیار عملکردهای انسانی را به شیوهای علمی و دقیق محاسبه کرده و سازمانهای متخلف را وادار به رعایت ضوابط و استاندارهای زیستمحیطی کرد (جباری، 1381).
|
میپذیریم که زمینِ اسرارآمیز و به ظاهر لایتناهی دیروز، به مددِ کاربستِ فناوری فرانوینِ امروز، بسیار کوچک به نظر میرسد و به دهکدهای بیش نمیماند، امّا فراموش کردهایم که شرط بقای پایدارِ همین دهکدة کوچک جهانی، وجود انسانهایی با اندیشههای بزرگ و فراوطنی است[1]؛ انسانهایی که عمیقاً باور دارند: «آنچه که هماکنون در اختیارِ ماست، سرمایهای نیست که از پدرانمان به ارث بردهایم، بلکه امانتی است که باید به فرزاندانمان پس دهیم[2]».
از آن است که گمان نمیرود برای نسل جویا و خواهانِ پایداری، چارهای جز درک شرایط جدید جهانِ وابسته به دانش وجود داشته باشد؛ درکی که لازمة آن در گام نخست: فاصلهگرفتن از روشهای سنتی مدیریت برنامهریزی است که معمولاً به افراد و اطلاعاتی محدود بسنده میکند و در گام بعدی: بهرهگرفتن از همة تمهیدات لازم برای آشنایی با شگردهای نوین برنامهریزی هزارة سوّم است. تا بدینترتیب بتوان امیدوار بود که هنوز میشود با تهیه و تدوین برنامههای توسعة پیشرفته و جهانی، امّا غیر مقلّدانه - برنامههایی که پایداری نسخههای تجویزی آنها در طول زمان بیشتر بوده و هماهنگی و نرمش بیشتری با توان بومشناختی سرزمین و خواهشهای فرهنگی آن از خود نشان میدهند - جامعه را برای زندگی در فضای جدید آماده کرد؛ جامعهای که در این صورت، بیگمان بیشترین پایمردی و همراهی را در راه تحقق اهداف برنامه از خود نشان خواهد داد.
[1] نوع نگاه و انتظارِ حقمدارانهای نیز که معمولاً انسانها از طبیعت دارند، در شمارِ یکی دیگر از دلایل تخریب محیطزیست در ایران و جهان است. به عقیدة کورتز (1996) بینش انسانمرکزی (Anthropocentric) بشر نسبت به جهان، از جملة عوامل عمدة تخریب محیطزیست است.
[2] با الهام از آموزهای دیرینه از سرخپوستان آمریکا.
|
آنچه که انکارناپذیر مینماید، آن است که نگرانی از آیندة زیستمحیطی جهان و عواقب درازدستیهای نابخردانة آدمی در اندوختههای طبیعی آن، اینک نه صرفاً دغدغة روشنفکران و اندیشمندان حوزة محیط زیست که در شمارِ پنج گرایة نخست مردان سیاسی زمین است.
در چرایی بحران حاصل از ناپایداری پیشآمده باید پذیرفت که سرعت پیشرفت و کامیابی دانشمندان حوزة محیطزیست در کشف و پیشبینی مشکلات، بازخوردها و پژواکهای ناشی از شتاب خیرهکنندة توسعة علمی و فناوری بشر، به ویژه در طول سه دهة گذشته آشکارا کندتر از تسخیرِ شتابناک خاکریزهای فنسالارانه بوده است. به قول محرمنژاد (1381): «سرعت بروز مشکلات بسیار جلوتر از سرعت شناخت محیطزیست، پایش اثرات، جمعآوری اطلاعات، فراکافت، الگوسازی، ارزیابی و برنامهریزی بود.» در تأیید این مدعا، مروری دوباره به گفتههای یکی از مشهورترین بومشناسانِ سدة نوزدهم فرانسه به نام ژان باپتیست دولامارک[1] بسی عبرتآموز مینماید؛ وی که به دلیل ارایة فرضیهاش در تکامل موجودات صاحب شهرت شده است، با قاطعیت مردمان را از نگرانی در مورد آیندة آبزیان به درآورده و میگوید: «آبزیان دریا در مقابل انقراض نسل خود توسط انسان به طور طبیعی حفاظت میشوند. سرعت تکثیر و زاد و ولدِ آنها بسیار زیاد است، به سادگی در دام نمیافتند و به علاوه توانایی بالایی برای فرار از چنگ صیادان دارند. بدین جهت، احتمال آنکه نوع بشر نسل آنها را به انقراض بکشاند، به هیچ عنوان مطرح نیست!» امّا در کمتر از یکصد سالِ بعد جهانیان دریافتند که نظریة او تا چه اندازه همچون فرضیة تکاملیاش به خطا رفته است (اووین و آنوین، 1996).
[1] Jean Baptiste de Lamark.
|
فرجام:
جمعیت، آلودگی و منابع سه حوزة عمدهای هستند که ریشة اغلب بحرانها یا دشواریهای زیستمحیطی جهانِ ما، پیرامون یا متأثر از آنهاست. با این وجود و برکامة حضور طیف ظاهراً پرشمار و متنوّعی از مسایل زیستمحیطی، به قول دانیل چیراس[1]، صاحب کتاب ارزشمند «علوم زیستمحیطی؛ اقدام برای آیندهای پایدار[2]» به نظر میرسد ریشههای اصلی اغلب این مسایل در حوزة محیطزیست به درخت واحدی میرسند (چیراس، 1994)؛ به سخنی دیگر، از آنجا که عموماً درکی ناقص و مبتنی برعلایق یا مصلحتسنجیهای بخشی، متوجه اقدامات بازدارندة بحرانهای زیستمحیطی است، مشاهده میکنیم که راهکارهای ارایه شده یا سیاستهای به کار رفته، بعضاً به تغییرات و جرح و تعدیلهای حاشیهای پرداخته یا تنها بخشی از یک مسأله را حل کردهاند و درنتیجه عملاً و با نادیده انگاشتن ابعاد واقعی بحران، مسایل را وخیمتر کرده و هزینة درمان را در طول زمان بالاتر بردهاند. چیراس حتّی پا را از این هم فراتر نهاده و صراحتاً میگوید: «با گذشت سالها به این دریافت رسیدهام که بسیاری از تلاشهای ظاهراً اساسی صورت گرفته به انگیزة حفاظت از محیطزیست، اصلاً ربطی به موضوع نداشتهاند! در حقیقت، بیشتر تلاشها را دقیقاً میتوان به مثابه جانشین و وسیلهای موقت تلقی و ترسیم کرد، زیرا اغلب آنها فقط به نشانگانِ بیماری میپردازند و از فهم دلایل اصلی نهفته در آن عاجزند.» دریافتی که پانایوتو (1999)، نظریه پرداز برجستة سازمان ملل متحد هم به زبانی دیگر بر آن تأکید کرده است[3].
[1] Daniel D. Chiras
[2] Environmental science; action for a sustainable future
[3] وی در مقدمة نخستین فصل از کتابش به صراحت میگوید: به رغم آنکه تمام کشورها خود را مشتاق توسعة پایدار نشان میدهند، امّا تنها اندکی از آنها روش پیگیری و دستیابی به آن را میدانند و حتّی تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری میزنند. البته گروهی نیز ترجیح دادهاند تا مسأله را از منظری دیگر مورد واکاوی قرار داده و بر این گمانِ خویش پای فشارند که: دلیل ناموفقماندنِ تصمیمهای گرفته شده توسط متخصصان و محیطشناسان، نگرش انسانمحوری (اومانیستی) بشر امروز به جهان بوده است (Fadaie Araghi، 1999).
|
رویکرد نوین جهان متمدّن را سبز کردن حسابهای ملّی به مدد حرکت از «محیطِ زیستی اقتصادی» به سوی «اقتصادی زیستمحیطی» و متکی بر تولید دانش، به عنوان منبعی جهانی برای توسعة پایدار میدانند (غریبی، 1379)؛ رویکردی که لزومِ تقویت و حمایت از نگاهی همهجانبهنگر[1] را به وسیلة همیاری و تعامل میانرشتهای بین متخصصین منابعطبیعی و محیطزیست با کارشناسان و نخبگانِ حوزة اقتصادی و دولتمردانِ حوزة سیاست بیش از پیش مورد تأکید قرار داده و از جملة ضروریترین لوازم تضمین توسعة پایدار برمیشمرد (تیزدل، 2001). به دیگر سخن، امروزه تنها هنگامی میتوان از مزیتهای اقتصادی سرزمین یاد کرد که آن مزیتها از غربالِ ارزشهای زیستمحیطی گذر کرده باشند و ارزش افزودة حاصل از فعالیتها و برنامههای اقتصادی به کاهش اندوختههای طبیعی و تشدید دامنة آسیبپذیری آنها منجر نشود.
[1] Multy disciplinary
|
- تجربیات جهانی:
این پسرفتها، شکستها، ندانمکاریها، ناکارآمدیها و ناپایداریها چه واقعیتی را عریان میسازد؟! این آزمون و خطاهای گرانقیمت، چگونه بر اقتصاد کشور تحمیل شده است؟ چرا در مسابقة ناپایدار کردن سرزمین از افزون بر صد کشور جهان پیشی گرفتهایم؟ چنین دریافتها و فرصتسوزیهای تلخ، امّا زنهاردهندهای است که نشان میدهد: تدوین ضوابط و معیارهای پایش در نظام ارزشیابی طرحها تا چه اندازه برای بهبود پیکرِ نیمهجانِ طبیعت ضروری و حیاتبخش است؛ حرکتی که تا سالهای انتهایی هزارة پیشین میلادی (1996 تا 1999)، دستکم در 15 کشور از تمام نواحی جغرافیایی جهان به انجام رسیده است که از جملة آن کشورها میتوان به جمهوری چک، انگلستان، جزایر کارائیب، کانادا، هلند، کاستاریکا، چین، آمریکا، اتریش ، فرانسه و ویتنام اشاره کرد.
|