میپذیریم که زمینِ اسرارآمیز و به ظاهر لایتناهی دیروز، به مددِ کاربستِ فناوری فرانوینِ امروز، بسیار کوچک به نظر میرسد و به دهکدهای بیش نمیماند، امّا فراموش کردهایم که شرط بقای پایدارِ همین دهکدة کوچک جهانی، وجود انسانهایی با اندیشههای بزرگ و فراوطنی است[1]؛ انسانهایی که عمیقاً باور دارند: «آنچه که هماکنون در اختیارِ ماست، سرمایهای نیست که از پدرانمان به ارث بردهایم، بلکه امانتی است که باید به فرزاندانمان پس دهیم[2]».
از آن است که گمان نمیرود برای نسل جویا و خواهانِ پایداری، چارهای جز درک شرایط جدید جهانِ وابسته به دانش وجود داشته باشد؛ درکی که لازمة آن در گام نخست: فاصلهگرفتن از روشهای سنتی مدیریت برنامهریزی است که معمولاً به افراد و اطلاعاتی محدود بسنده میکند و در گام بعدی: بهرهگرفتن از همة تمهیدات لازم برای آشنایی با شگردهای نوین برنامهریزی هزارة سوّم است. تا بدینترتیب بتوان امیدوار بود که هنوز میشود با تهیه و تدوین برنامههای توسعة پیشرفته و جهانی، امّا غیر مقلّدانه - برنامههایی که پایداری نسخههای تجویزی آنها در طول زمان بیشتر بوده و هماهنگی و نرمش بیشتری با توان بومشناختی سرزمین و خواهشهای فرهنگی آن از خود نشان میدهند - جامعه را برای زندگی در فضای جدید آماده کرد؛ جامعهای که در این صورت، بیگمان بیشترین پایمردی و همراهی را در راه تحقق اهداف برنامه از خود نشان خواهد داد.
[1] نوع نگاه و انتظارِ حقمدارانهای نیز که معمولاً انسانها از طبیعت دارند، در شمارِ یکی دیگر از دلایل تخریب محیطزیست در ایران و جهان است. به عقیدة کورتز (1996) بینش انسانمرکزی (Anthropocentric) بشر نسبت به جهان، از جملة عوامل عمدة تخریب محیطزیست است.
[2] با الهام از آموزهای دیرینه از سرخپوستان آمریکا.
|