1-4- شواهدی بر کاهش کارایی سرزمین:
«سستی ما، سکون ما و عدم جسارت ما میتواند به این معنا باشد که در نهایت ما تنها گونهای خواهیم بود که نابودی خودمان را مو به مو تحت نظارت داشتهایم. و گورِ ما چه سنگنبشتة وهنآمیزی خواهد داشت: آنان آنچه را فرا میرسید، میدیدند، امّا چندان خرد نداشتند که راه را بر آن ببندند.»
سارا پاراکین[i]
برخی از رسانههای روزانة نوشتاری داخلی، در چهاردهم مهرماه سال 1380، افشاگری تکاندهندة یکی از مقامات مسئول را منتشر کردند؛ رویدادی که به نظر میرسد، چون هیچیک از حوزههای سیاسی را به طور مستقیم نشانه نرفته بود، بازخوردی هم نداشته است! با این وجود، افشاگری مزبور، شاید یکی از ناگوارترین رخدادهای زیستمحیطی سدة معاصر ایران را فاش ساخته باشد: « نیمی از 15 هزار نقطة زیستجمعیتی کشور در طول 20 سال گذشته(79-1360) از سکنه خالی شدهاند.»[ii] مفهومِ خبری، که دولتمردِ یادشده، بدون هیچ ممیزی پیدا و نهانی، به آگاهی مخاطبانِ عام و گستردة خویش میرساند، آن است که ظاهراً توان پذیرایی بخشی از ایرانزمین که بستر استقرارِ دستکم نیمی از آبادبومهایش بودهاست، چنان تحلیل رفته که مهمانان، ناگزیر از مهاجرت و ترکِ زادبوم شدهاند؛ حادثهای که شتاب وقوع آن در مقیاس زمان(20سال)، با توجه به دامنة گستردهاش، باورنکردنی به نظر میرسد. در واقع، رخدادی که در لابلای سطور روزنامههای مهرماهِ سال هشتاد، در هیاهوی فوتبال و منهتن و القاعده، همچون بسیاری از حوادث ریز و درشت، اما پراهمیت دیگر گُم شد، رویدادی است که تاریخِ معاصرِ جهان، نظیرش را – به جز احتمالاً در پارهای کشورهای آفریقایی سالهای میانة قرن بیستم (Thomas، 1997)- به دشواری به خاطر میآورد! تأسفآورتر اینکه مرزهای مهاجرت، از آستانة قلمرو سیاسی کشور نیز گذر کرده و پارهای از مهاجرین، نه شهری دیگر، که کشوری دیگر را مقصد خود قرار دادهاند. به گفتة یکی از مدیران فرهنگی: « از 250 میلیون مهاجر در کل جهان، خود اختصاص دادهاند! چگونه کار را بدین بیسامانی رساندهایم؟ چگونه است کشوری با این گستردگی جغرافیایی، تنوع اقلیمی خیرهکننده، میراثها و اندوختههای طبیعی ناهمتا، جلوههای دیداری کمنظیر، کارمایههای فراوانِ تجدیدپذیر و تجدیدناپذیر، کهنزادبومها و بناهای تاریخی یگانه[iii] و پیشینهای غرورآفرین در تأیید هوشمندی ساکنانش، امروزه به جایی رسیده که حتّی جوابگوی بنیادیترین نیازهای ساکنان اندکش[iv]، یعنی زیستن در زادبوم، نیست؟
[i] سخنگوی حزب سبز انگلستان (به نقل از رحیمی، 1380).
[ii] سیدعلی روحالامین، معاون عمران و صنایع روستایی وزارت جهاد کشاورزی (همشهری، ش 2524، ص 11). پیشتر نیز، غلامرضا انصاری،رئیس سازمان بهزیستی کشور، خبر داده بود: « در طول پنج دهة گذشته، بیش از 55 هزار آبادی از سکنه خالی شده است (همشهری، ش 2342 مورخ 27/11/79، ص 14).» این در حالی است که تعدادکل روستاهای کشور در حال حاضر را بین 60 تا 65 هزار اعلام میکنند (رهنمایی، 1380).
[iii] پادشاه اسپانیا چندی پیش اقرار کرد: «اگر اسپانیا، بناهای تاریخی اسلام را نداشت، یکی از فقیرترین کشورهای اروپایی محسوب میشد (آفتاب یزد، ش 251، ص 9).» لابد اگر شهری چون اصفهان، در اسپانیا وجود داشت، پادشاه به حق، کشورش را ثروتمندترین کشور اروپایی معرفی میکرد!
[iv] سرانة زمینِ ایرانیان با حدود 5/2 هکتار، از میانگین سرانة زمین در جهان (1/2 هکتار) بیشتر است. در این محاسبه، جمعیت ایران، 8/66 میلیون نفر (Turner ، 2001)، جمعیت جهان 23/6 میلیارد نفر U.S.Census)، 2002) و مساحت خشکیها 130 میلیون کیلومتر مربع منظور شده است (Oxford، 1996). هر چند که به دلیل پراکنش نسبتاً متمرکز جمعیت در مناطق مستعدتر، به نظر میرسد، سرانة زمین ایرانیان، دستکم از سرانة زمینِ ساکنانِ بیش از سه چهارم کشورهای جهان، بیشتر باشد.
|