در راستای تحقق آموزة فوق، باشد که تلاش حاضر بتواند به گرانیگاهی قابل اتکاء و الگودهنده در مقیاس ملّی، برای مطالعاتی نظیر خویش بدل شود. چه، اگر بر این باوریم که بر یکایک مردم این سرزمین، بایسته است تا در بالندگی، بزرگداشت، بزرگی، بلندا و والایی آیین، بینش، کیش، فرهنگ، دانش، ناسوت و کارنامة پارینة این مرز و بوم و آنچه بدو بستگی دارد، سخت بکوشند؛ پس باید بیشینة تلاش خود را به کار بریم تا ضوابط و معیارهایی شفاف، کارساز، انعطافپذیر و عملی، دستکم برای پایش و ارزشیابی طرحهای مدیریت منابع طبیعی و آبخیزها ارایه دهیم؛ هرچند که میپذیریم، هنوز در مفهوم پایداری، اشتراکِ نظرِ غالبی پدیدار نشده است[1] و بنابراین انتظار میرود که کماکان کندوکاوی ژرفتر در این حوزه، بدان سان که میسزد، بایسته و ناگزیر باشد. افزون بر آن، از این واقعیت مهم هم غفلت نمیکنیم که صرف تعیین و معرفی معیارها و شاخصهای پایداری و ضوابط پایش طرحهای مربوطه، به تنهایی توانایی ایجاد ثبات و پایداری در زیستمحیط کشور را نخواهد داشت و بایسته است که به موازات این تلاش سزاوار و شایسته در دیگر حوزههای مورد نیاز هم کوششهای متناسب، درخور و هماهنگ با روح توسعة پایدار شکل گرفته و به پیش رود؛ به عنوان مثال، بسیاری از اطلاعات پایه و نقشههای مادرِ مورد نیاز در امر تدوین برنامهریزیهای درازمدّت توسعة کشور، هنوز آفریده نشده است؛ از جمله کماکان نمیدانیم که از مجموع 524/81 میلیون هکتار سرزمینهای دارای توان تولیدی کشور (که در موجودیت همین رقم هم شک و تردیدهای فراوان وجود دارد!)، چند هکتار توان تولیدی زیاد، متوسط یا کم دارند (مخدوم، 1380)[2]؛ نمیدانیم کدام بخش از سرزمینهای کشور، حساسیت بیشتری نسبت به فرآیندهای بیابانزایی دارند؛ نمیدانیم چه سطحی از جنگلهای کشورمان تخریب شده است[3]؛ نمیدانیم کدام بخش از آبخیزهای مملکت، بیشترین مسئولیت را در سیلخیزی دارند؛ نمیدانیم برای مهار روند شتابندة فرسایش آبی و بادی، کدام مناطق و با چه روشهایی در اولویت سرمایهگذاری قرار دارند؛ نمیدانیم پهنهبندی تعیین کاربری آرمانی از سرزمین کدام است؛ نمیدانیم مساحت درست و دقیق زیستاقلیمهای کشور چقدر است و البته نمیدانیم شاخصهای زیستمحیطی مورد نیاز برای ارزیابی درجة پایداری جنگلها، مراتع و بیابانهای ما چیست[4] و ...
[1] این واقعیتی است که پدیدآوردندگانِ کتاب شاخصهای توسعة پایدار (Sustainability Indicators) هم بر آن مهر تأیید زدهاند و به صراحت در سرآغاز کتاب خویش اعتراف میکنند که: «تناقضی که ما با آن مواجهایم، آن است که هدف ما سنجش پایداری است، در حالی که هنوز نمیتوانیم تعریف جامع و دقیقی از پایداری ارایه دهیم (مولدان و بیلهارز، 1999)».
[2] منظور، چاپ چهارم و تجدیدنظر شدة کتاب شالودة آمایش سرزمین (مخدوم: 1372) است که در سال 1380 منتشر شده است.
[3] جمشید آقازمانی، مدیرکل دفتر جنگلهای خارج از شمال (جامجم، ش 585، 1/3/1381، ص 4).
[4] بدیهی است وقتی این شاخصها یا نماگرها انتخاب و معرفی نشوند، نمیتوان انحراف معیار عملکردهای انسانی را به شیوهای علمی و دقیق محاسبه کرده و سازمانهای متخلف را وادار به رعایت ضوابط و استاندارهای زیستمحیطی کرد (جباری، 1381).
|