فرجام:
جمعیت، آلودگی و منابع سه حوزة عمدهای هستند که ریشة اغلب بحرانها یا دشواریهای زیستمحیطی جهانِ ما، پیرامون یا متأثر از آنهاست. با این وجود و برکامة حضور طیف ظاهراً پرشمار و متنوّعی از مسایل زیستمحیطی، به قول دانیل چیراس[1]، صاحب کتاب ارزشمند «علوم زیستمحیطی؛ اقدام برای آیندهای پایدار[2]» به نظر میرسد ریشههای اصلی اغلب این مسایل در حوزة محیطزیست به درخت واحدی میرسند (چیراس، 1994)؛ به سخنی دیگر، از آنجا که عموماً درکی ناقص و مبتنی برعلایق یا مصلحتسنجیهای بخشی، متوجه اقدامات بازدارندة بحرانهای زیستمحیطی است، مشاهده میکنیم که راهکارهای ارایه شده یا سیاستهای به کار رفته، بعضاً به تغییرات و جرح و تعدیلهای حاشیهای پرداخته یا تنها بخشی از یک مسأله را حل کردهاند و درنتیجه عملاً و با نادیده انگاشتن ابعاد واقعی بحران، مسایل را وخیمتر کرده و هزینة درمان را در طول زمان بالاتر بردهاند. چیراس حتّی پا را از این هم فراتر نهاده و صراحتاً میگوید: «با گذشت سالها به این دریافت رسیدهام که بسیاری از تلاشهای ظاهراً اساسی صورت گرفته به انگیزة حفاظت از محیطزیست، اصلاً ربطی به موضوع نداشتهاند! در حقیقت، بیشتر تلاشها را دقیقاً میتوان به مثابه جانشین و وسیلهای موقت تلقی و ترسیم کرد، زیرا اغلب آنها فقط به نشانگانِ بیماری میپردازند و از فهم دلایل اصلی نهفته در آن عاجزند.» دریافتی که پانایوتو (1999)، نظریه پرداز برجستة سازمان ملل متحد هم به زبانی دیگر بر آن تأکید کرده است[3].
[1] Daniel D. Chiras
[2] Environmental science; action for a sustainable future
[3] وی در مقدمة نخستین فصل از کتابش به صراحت میگوید: به رغم آنکه تمام کشورها خود را مشتاق توسعة پایدار نشان میدهند، امّا تنها اندکی از آنها روش پیگیری و دستیابی به آن را میدانند و حتّی تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری میزنند. البته گروهی نیز ترجیح دادهاند تا مسأله را از منظری دیگر مورد واکاوی قرار داده و بر این گمانِ خویش پای فشارند که: دلیل ناموفقماندنِ تصمیمهای گرفته شده توسط متخصصان و محیطشناسان، نگرش انسانمحوری (اومانیستی) بشر امروز به جهان بوده است (Fadaie Araghi، 1999).
|