باید اذعان داشت که اندیشگانِ «پایداری»، در شمارِ موضوعاتی است که درجة اهمیت آن در جستارهای زیستمحیطی، نشان از آگاهی و رفاه نسبی منطقه یا جامعهای دارد که موضوعات یاد شده در آن به چالش کشیده شده است. به سخنی دیگر، کشف و اندازهگیری و ارزیابی شاخصهای پایداری زیست (نظیر کیفیت تنوّعزیستی) مسألة بسیار مهمی است؛ امّا برای آنانی که مجال آن را دارند یا این مجال به آنها داده شده است تا به مسایل بزرگ و مهم خویش بیاندیشند! از همین روست که متأسفانه در اغلب کشورهای جنوب مشاهده میشود که مثلاً تنوّع زیستی به موضوعی فانتزی بدل شده و امکانی برای پرداختن به ابعاد آن، به نحوی که سزاوار باشد، کمتر به وجود آمده و میآید.
در چنین برههای است که نقش مدیریت محیطزیست به عنوان مسئول هماهنگی بین توسعه و پایداری زیست از اهمیتی دوچندان برخوردار شده تا بدینترتیب با تقویت سامانههای دیدهبانی، ظرفیتسازی اطلاعات و پایش بهنگام از تخریب بیشتر زمین و عناصر آن ممانعت کند. چه، شالودة مدیریت محیطزیست بر این باورِ درست استوار است که نظارت و پایش بر خلاف مدیریت سنتی منابع، میبایست با هدف استفادة درازمدّت منطقی و پایدار از منابع شکل بگیرد.
چنین است که سرانجام در حدود سیزده سال پیش (1992)، رهبران جهان به توصیة نخبگان خویش که در همایش ریو، گردِ هم جمع شده بودند، تصمیم گرفتند تا پای پیمانی را امضاء کنند که آرمانش، اجراییکردن و تحقق دریافتهای مندرج در بند بندِ دستور 21 بود؛ دستوری که نخستین و شاید مهمترین رهاوردش را باید تأسیس کمیسیون توسعة پایدار (CSD)[1] دانست؛ کمیسیونی که وظیفة اصلی آن پایش پیشرفتی است که در حرکت به سوی یک آیندة پایدار رخ میدهد[2].
[1] Commission Sustainable Development.
[2] یکی از ضرورتهای اصلی و موضوعات مهمی که در نخستین نشست این کمیسیون مطرح شد، تدوین مجموعهای از استانداردها بود تا برای سنجش و اندازهگیری میزان پیشرفت پایداری مورد استفاده قرار گیرد. شایان توجه آنکه یک معیار اندازهگیری باید دارای واحدهایی باشد که نسبی بودن و تقریبی بودنِ مقادیر را بیان کند. افزون بر آن، معیارها باید کلی و همهجانبه بوده و تمامی حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، زیستمحیطی، فرهنگی، نهادینگی یا نهادی د دیگر جوانب فعالیتهای بشری را که بر توسعة پایدار تأثیر میگذارند، دربرگیرد (مولدان و بیلهارز، 1999).
|